قصه های شارمینیا
قصه های شارمینیا

قصه های شارمینیا

قصه ی اول : مینیا

مریم دختر بچه‌ای است که کتاب قدیمی مادرش به نام سفر به شارمینیا را پیدا می‌کند، شارمینیا سرزمینی عجیب و غریب است، سرزمینی که پر از عروسک‌هایی است که کودکان ساخته‌اند.مریم با خواندن داستان کتاب، تصمیم می‌گیرد یک عروسک بسازد و ….


قصه ی دوم : شارمینیا

مریم اسم عروسکی که ساخت را مینیا گذاشت.مینیا آرزوی رفتن به شارمینیا و دیدن این سرزمین عجیب و غریب را داشتمینیا از طریق کتاب سفر به شارمینیا توانست به شارمینیا برود و در آنجا با یک درخت بنفش سخنگو آشنا شود خانه‌هایی با شکل‌های عجیب و بانمک دید و تصمیم گرفت یک خانه در شهر بسازداما شارمینیا مشکلی داشت که به کمک مینیا نیاز داشت ….


قصه ی سوم : گلک

ر یکی از روزهای رنگی شارمینیا اتفاقی ناراحت‌کننده در شهر افتاده بود که خورشید خانوم شارمینیا زودتر از بقیه باخبر شده بود.خورشید خانوم عروسک‌ها را بیدار کرد تا برای حل مشکل پیش آمده فکری بکنند وقتی عروسک‌ها بیدار شدند تمام گل‌ها و گیاهان شهر را پژمرده دیدند.هیچکس نمی‌دانست که چه اتفاقی در شارمینیا افتاده است، عروسک‌ها باید کاری می‌کردندگلک نام عروسکی بود که در سرزمینی دورتر زندگی می‌کرد و چاره‌ی این مشکل پیش او بود….


قصه ی چهارم : شامیا

در سرزمین عروسک‌ها قرار بود یک مسابقه‌ی آشپزی برگزار شود که جایزه‌ی خوشمزه‌ای داشت.عروسک‌های شارمینیا می‌خواستند تا این جایزه را برای شارمینیا بیاورند اما در بین آن‌ها هیچ عروسکی نبود که آشپز ماهری باشد و بتواند در این مسابقه شرکت کند.یکی از روزهای قشنگ شارمینیا عمو لک‌ لک نامه‌رسان با یک بقچه کلوچه‌ی خوشمزه از شارمینیا رد می‌شد که بوی کلوچه‌ها در شهر پر شد و عروسک‌ها در مورد آشپزی که این کلوچه‌ها را درست کرده از عمو لک لک سوال کردند و او در پاسخ گفت: شامیا عروسک آشپزی است که در شهر دیگری زندگی می‌کند حالا عروسک‌ها باید کاری می‌کردند تا شامیا برای شرکت در مسابقات به شارمینیا بیاید….


قصه پنجم : دوستی و همکاری

یکی از شب‌های بارانی شارمینیا طوفان چون خیلی عجله داشت تمام وسایل عروسک‌ها را داخل شهر جابجا کرده و رفته بود.صبح که عروسک‌ها بیدار شدند شهر را نامرتب و شلوغ دیدند، وسایل هر کدام‌شان به یک سمت دیگر برده شده بود آن‌ها باید کاری می‌کردند تا هر چه زودتر شهر را مرتب و تمیز کنند عروسک‌ها شروع به جمع کردن وسایل کردند اما شهر بزرگ بود و تعداد عروسک‌ها خیلی زیاد نبود باید فکری برای افزایش تعداد عروسکها در شهر می‌کردند….